جامۀ خواب را گویند، از توشک و لحاف و نهالی و مانند آن. (برهان) (از فرهنگ جهانگیری) (ناظم الاطباء). در فرهنگ بمعنی لحاف و نهالی و غیره.... (فرهنگ رشیدی) (آنندراج) ، توشک خانه را هم گفته اند. (برهان). خانه ای که رختخواب در آن نهند. (ناظم الاطباء). در فرهنگ جهانگیری... بمعنی توشکخانه گفته و شعر اخسیکتی را شاهد آورده... (از فرهنگ رشیدی) (از انجمن آرا) (از آنندراج). لیکن در این بیت معنی اول (آفتابچی خانه، خانه ای که آفتابه و لگن در آن گذارند) مناسبتر است و مبالغه اش بیشتر است. (فرهنگ رشیدی) : آنجا که تشت خانه مدحت کنند باز تن دردهد وطای ملایک به مفرشی. اخسیکتی (از فرهنگ جهانگیری). ، خانه ای رانیز گویند که تشت و آفتابه در آن گذارند و آن را آفتابچی خانه نیز میگویند. (برهان). آفتابچی خانه. (فرهنگ رشیدی). آفتابچی خانه یعنی خانه ای که آفتابه لگن درآن گذارند. (ناظم الاطباء). خانه ای که آفتابه و لگن در آن گذارند. (انجمن آرا) (آنندراج) : شاید که تشت دار سرایش شود خضر زیرا که تشت خانه او چرخ اخضر است. شرف شفروه (از فرهنگ رشیدی). ، گاهی از روی تعظیم بر ادبخانه هم اطلاق کنند که عربان مبرز گویند. (برهان) (ناظم الاطباء). و از روی ادب و کنایه آبخانه را نیز گویند. (فرهنگ رشیدی) (انجمن آرا) (آنندراج). متوضی ̍. (انجمن آرا) (آنندراج). مبال: در جمع هرزه گویان ار گفت بد چه عیب شرمندگی ندارد در تشتخانه تیز. امیرخسرو (از فرهنگ رشیدی). و رجوع به طشتخانه شود
جامۀ خواب را گویند، از توشک و لحاف و نهالی و مانند آن. (برهان) (از فرهنگ جهانگیری) (ناظم الاطباء). در فرهنگ بمعنی لحاف و نهالی و غیره.... (فرهنگ رشیدی) (آنندراج) ، توشک خانه را هم گفته اند. (برهان). خانه ای که رختخواب در آن نهند. (ناظم الاطباء). در فرهنگ جهانگیری... بمعنی توشکخانه گفته و شعر اخسیکتی را شاهد آورده... (از فرهنگ رشیدی) (از انجمن آرا) (از آنندراج). لیکن در این بیت معنی اول (آفتابچی خانه، خانه ای که آفتابه و لگن در آن گذارند) مناسبتر است و مبالغه اش بیشتر است. (فرهنگ رشیدی) : آنجا که تشت خانه مدحت کنند باز تن دردهد وطای ملایک به مفرشی. اخسیکتی (از فرهنگ جهانگیری). ، خانه ای رانیز گویند که تشت و آفتابه در آن گذارند و آن را آفتابچی خانه نیز میگویند. (برهان). آفتابچی خانه. (فرهنگ رشیدی). آفتابچی خانه یعنی خانه ای که آفتابه لگن درآن گذارند. (ناظم الاطباء). خانه ای که آفتابه و لگن در آن گذارند. (انجمن آرا) (آنندراج) : شاید که تشت دار سرایش شود خضر زیرا که تشت خانه او چرخ اخضر است. شرف شفروه (از فرهنگ رشیدی). ، گاهی از روی تعظیم بر ادبخانه هم اطلاق کنند که عربان مبرز گویند. (برهان) (ناظم الاطباء). و از روی ادب و کنایه آبخانه را نیز گویند. (فرهنگ رشیدی) (انجمن آرا) (آنندراج). متوضی ̍. (انجمن آرا) (آنندراج). مبال: در جمع هرزه گویان ار گفت بد چه عیب شرمندگی ندارد در تشتخانه تیز. امیرخسرو (از فرهنگ رشیدی). و رجوع به طشتخانه شود
معبد آتش پرستان. آتشکده. آتشگاه. بیت النار. بیت النیران: و این آتشخانه را که داریم و خورشید را که داریم نه بدان داریم که گوئیم این را پرستیم اما بجایگاه آن داریم که شما محراب دارید. (تاریخ سیستان) ، مجموع سلاح آتشین از توپ و تفنگ و نظائر آن در فوجی از سپاهی، آتش خانه سماور و کشتی و راه آهن، قسمتی که آتش در آن است. و آتش خانه تفنگ، درون لولۀ آن است
معبد آتش پرستان. آتشکده. آتشگاه. بیت النار. بیت النیران: و این آتشخانه را که داریم و خورشید را که داریم نه بدان داریم که گوئیم این را پرستیم اما بجایگاه آن داریم که شما محراب دارید. (تاریخ سیستان) ، مجموع سلاح آتشین از توپ و تفنگ و نظائر آن در فوجی از سپاهی، آتش خانه سماور و کشتی و راه آهن، قسمتی که آتش در آن است. و آتش خانه تفنگ، درون لولۀ آن است
چیزی که با آن بسودن و اصطکاک آتش پدید آرند، خواه از دو چوب باشد که زبرین را زند و زیرین را زنده گویند، و خواه از آهن و سنگ بود که آن را سنگ و چخماق خوانند. زند و زنده. قداحه. مقدحه. چخماق: ای خداوندی که روز خشم تو از بیم تو درجهد آتش بسنگ آتش و آتش زنه. منوچهری. گوییش پنهان زنم آتش زنه نی بقلب از قلب باشد روزنه. مولوی. آتش زنه و سوخته و سنگ بهم کی درگیرد چو سوخته دارد نم نزدیکی و دوریت بلائی است عظیم دوری ز تو کافری و نزدیکی هم. افضل الدین کاشانی. ، آتش گیره. فروزینه. شبوب
چیزی که با آن بسودن و اصطکاک آتش پدید آرند، خواه از دو چوب باشد که زبرین را زند و زیرین را زنده گویند، و خواه از آهن و سنگ بود که آن را سنگ و چخماق خوانند. زند و زنده. قداحه. مقدحه. چخماق: ای خداوندی که روز خشم تو از بیم تو درجهد آتش بسنگ آتش و آتش زنه. منوچهری. گوییش پنهان زنم آتش زنه نی بقلب از قلب باشد روزنه. مولوی. آتش زنه و سوخته و سنگ بهم کی درگیرد چو سوخته دارد نم نزدیکی و دوریت بلائی است عظیم دوری ز تو کافری و نزدیکی هم. افضل الدین کاشانی. ، آتش گیره. فروزینه. شبوب
مکانی که در زیرزمین سازند و در ایام گرما، در آنجا نشینند، به عربی آن را مطموره و به فارسی نهانخانه نیز گویند. (آنندراج). زیرزمین. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). زیرزمین و غار و مغاره. (ناظم الاطباء) : نواب معزی الیه که از ترس گلولۀ توپ، ته خانه ای بجهت خود از حفاران کنده و در آنجا مقیم بود. (مجمل التواریخ گلستانه) ، آخرین اسباب کم ارز خانه. آنچه باقیمانده است از چیزهای کم بها بعد از فروش اسباب خانه. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به ته و ترکیبهای آن شود
مکانی که در زیرزمین سازند و در ایام گرما، در آنجا نشینند، به عربی آن را مطموره و به فارسی نهانخانه نیز گویند. (آنندراج). زیرزمین. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). زیرزمین و غار و مغاره. (ناظم الاطباء) : نواب معزی الیه که از ترس گلولۀ توپ، ته خانه ای بجهت خود از حفاران کنده و در آنجا مقیم بود. (مجمل التواریخ گلستانه) ، آخرین اسباب کم ارز خانه. آنچه باقیمانده است از چیزهای کم بها بعد از فروش اسباب خانه. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به ته و ترکیبهای آن شود
عمارتی که دارای شش درگاه باشد. (ناظم الاطباء) ، خیمۀ گرد را گویندو آن را گنبدی نیز نامند. معرب آن شش خانج است. (فرهنگ جهانگیری) (برهان). رجوع به شش طاق و شش خان شود. - شش خانه تفنگ، تفنگ خان دار و شمخال. (ناظم الاطباء). ، کنایه از عالم است: مشتری بر طالع ایام تو موقوف کرد هر سعادت کاندرین شش خانه اسطرلاب یافت. سراج سکزی (از آنندراج). ، (اصطلاح موسیقی) نوعی از ساز. (ناظم الاطباء). پرده. (فرهنگ جهانگیری)
عمارتی که دارای شش درگاه باشد. (ناظم الاطباء) ، خیمۀ گرد را گویندو آن را گنبدی نیز نامند. معرب آن شش خانج است. (فرهنگ جهانگیری) (برهان). رجوع به شش طاق و شش خان شود. - شش خانه تفنگ، تفنگ خان دار و شمخال. (ناظم الاطباء). ، کنایه از عالم است: مشتری بر طالع ایام تو موقوف کرد هر سعادت کاندرین شش خانه اسطرلاب یافت. سراج سکزی (از آنندراج). ، (اصطلاح موسیقی) نوعی از ساز. (ناظم الاطباء). پرده. (فرهنگ جهانگیری)
آتش زنه وسنگ آتش دان این هر دو انباز باشند که از ایشان یکی قوی ودلیر بود ودوم سخت دل بودواین هر دو مردمان را بر شرف و کارهای بزرگ در آورند - محمد بن سیرین اگر بیند که از آتش زنه آتش بیرون می آورد دلیل بر اینکه ما حرام از طرف پادشاه حاصل کند یا به شغل او مشغول شود واز رشوه مال بدست آورد واگر از آتش زنه آتش نتوانست افروخت دلیل کند که مال طلب کند ونیابد . اگر بیند که از آتش زنه آتش بیرون می آورد واز آن شمع یا چراغ برافروخت اگر بیننده پادشاه است دلیل بر اینکه مردم از دانش او بهره یابند واگر بازرگان بود دلیل کند که با مردم خیر و احسان کند واگر درویش بود دلیل که مردم از سیرت وکردار وی منفعت یابند .
آتش زنه وسنگ آتش دان این هر دو انباز باشند که از ایشان یکی قوی ودلیر بود ودوم سخت دل بودواین هر دو مردمان را بر شرف و کارهای بزرگ در آورند - محمد بن سیرین اگر بیند که از آتش زنه آتش بیرون می آورد دلیل بر اینکه ما حرام از طرف پادشاه حاصل کند یا به شغل او مشغول شود واز رشوه مال بدست آورد واگر از آتش زنه آتش نتوانست افروخت دلیل کند که مال طلب کند ونیابد . اگر بیند که از آتش زنه آتش بیرون می آورد واز آن شمع یا چراغ برافروخت اگر بیننده پادشاه است دلیل بر اینکه مردم از دانش او بهره یابند واگر بازرگان بود دلیل کند که با مردم خیر و احسان کند واگر درویش بود دلیل که مردم از سیرت وکردار وی منفعت یابند .